روایت هفتاد و چهارم
تو خونه ما من حق نداشتم کوله پشتی استفاده کنم، از نظر پدرم فاحشهها کوله مینداختن و کل دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان کیف سامسونت طور داشتم. مانتو رنگی، مانتویی که حتی روش ساتن داشته باشه، پالتو و کاپشن رنگی، لاک، کفش رو باز، حتی نیم بوت و چکمه تو سرمای زمستون همه و همه ممنوع بود.
مادرم ۳۶ ساله زن پدرمه و تا حالا آرایشگاه نرفته، سالها پیش خالهام موهای مامانم رو مش کرد و پدرم چنان جنجالی کرد و به مادر پاک و معصوم من لقب فاحشه داد که مادرم هنوز بعد از حداقل بیست سال از اون جریان موهاش رو فقط تیره میکنه. پدر من مادر من رو از درون به قتل رسوند. تمام نیازهای یک زن برای زیبایی و نشاط رو در مادرم کشت، اما من دختر یاغیای شدم که کتک خوردم، دهنم خونی شد، اما تو روش ایستادم.
روزی که بهم گفت دیگه خرجت رو نمیدم، شوهر کن، من رفتم دنبال کار و به عنوان بازاریاب تلفنی مشغول به کار شدم. به من زنگ میزد سرکار و میگفت تو فاحشهای و بازاریابها خرابن، میگفت تو منتظری من بمیرم و بیوفتی تو خیابونا خرجت رو در بیاری. عموهام رو مینداخت به جونم که بهم بگن من مایه ننگم.
یه روز مدیرم پدرم رو خواست و گفت فلانی دختر تو عین خواهر منه. من محیط امن برای نیروهام میسازم و خدا خیرش بده همینطورم بود. الان ۳۵ سالمه یک خانم مدیر موفق با حقوق عالی هستم. دستم تو جیبمه و حتی کمک خرجم هستم.خیلی اصرار کردن ازدواج کنم با آدمایی که خودشون دوست دارن، پول دار و فلان و بیسار، اما من میخوام با مردی ازدواج کنم که به من اجازه بده خودم باشم و به کار و تجارتم برسم و نخواد من رو تغییر بده، پولدار بودن یا نبودنش اصلا مهم نیست.
تو خونه ما من حق نداشتم کوله پشتی استفاده کنم، از نظر پدرم فاحشهها کوله مینداختن و کل دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان کیف سامسونت طور داشتم. مانتو رنگی، مانتویی که حتی روش ساتن داشته باشه، پالتو و کاپشن رنگی، لاک، کفش رو باز، حتی نیم بوت و چکمه تو سرمای زمستون همه و همه ممنوع بود.
مادرم ۳۶ ساله زن پدرمه و تا حالا آرایشگاه نرفته، سالها پیش خالهام موهای مامانم رو مش کرد و پدرم چنان جنجالی کرد و به مادر پاک و معصوم من لقب فاحشه داد که مادرم هنوز بعد از حداقل بیست سال از اون جریان موهاش رو فقط تیره میکنه. پدر من مادر من رو از درون به قتل رسوند. تمام نیازهای یک زن برای زیبایی و نشاط رو در مادرم کشت، اما من دختر یاغیای شدم که کتک خوردم، دهنم خونی شد، اما تو روش ایستادم.
روزی که بهم گفت دیگه خرجت رو نمیدم، شوهر کن، من رفتم دنبال کار و به عنوان بازاریاب تلفنی مشغول به کار شدم. به من زنگ میزد سرکار و میگفت تو فاحشهای و بازاریابها خرابن، میگفت تو منتظری من بمیرم و بیوفتی تو خیابونا خرجت رو در بیاری. عموهام رو مینداخت به جونم که بهم بگن من مایه ننگم.
یه روز مدیرم پدرم رو خواست و گفت فلانی دختر تو عین خواهر منه. من محیط امن برای نیروهام میسازم و خدا خیرش بده همینطورم بود. الان ۳۵ سالمه یک خانم مدیر موفق با حقوق عالی هستم. دستم تو جیبمه و حتی کمک خرجم هستم.خیلی اصرار کردن ازدواج کنم با آدمایی که خودشون دوست دارن، پول دار و فلان و بیسار، اما من میخوام با مردی ازدواج کنم که به من اجازه بده خودم باشم و به کار و تجارتم برسم و نخواد من رو تغییر بده، پولدار بودن یا نبودنش اصلا مهم نیست.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Eerwraak in Sindhanur, India: Drie Krijgen Doodstraf, Negen Krijgen Levenslang
-
Eerwraak in Lessebo, Zweden: Vader en broer veroordeeld voor moord op Shahida Azizi
-
Eerwraak in Uttar Pradesh, India: Jonge vrouw vermoord door haar vader en broer
-
Man die echtgenote in brand stak in Duitse tram gearresteerd
-
Moordpoging in Duisburg: Moeder houdt vrouw vast bij haar haren terwijl zoon op haar insteekt
-
Eerwraak in Kermanshah, Iran: Jonge vrouw vermoord door haar vader
-
Eerwraak in Tirana, Albanië: Palestijnse vader verdacht van verkrachting en moord dochter
-
Eerwraak in Argenteuil, Frankrijk: 25 jaar gevangenisstraf geëist tegen twee broers
-
Eerwraak in Bidar, India: Vader vermoordt dochter om ‘ongehoorzaamheid’ in relatiekeuze
-
Eerwraak in Maku, Iran: Vrouw en 11-jarig kind vermoord door de vader van het gezin