. روایت شصتم من داستان رومینا رو برای پدر و مادرم تعریف کردم، تأسف خوردن، اما اینو می‌دونم که اگه من بودم شاید منو نمی‌کشتن اما از لحاظ روحی شکنجه‌ام می‌کردن؛ چرا اینو می‌گم؟ چون دبیرستانی بودم، اون زمان تازه لاین و وایبر مد بود، منم تو لاین عضو یه گروه بودم که دختر پسرای هم‌سن خودم بودن. با یکی از پسرا که اخلاقش شبیه من بود چت می‌کردیم، بدون هیچ نگاه جنسیتی به هم، بدون اینکه عاشق هم باشیم. بابام فهمید، تمام پیام‌هامون رو خوند، هیچ چیز جنسی پیدا نکرد. گفت هیچ چیز بدی پیدا نکردم وگرنه می‌زدمت ، الانم گوشیت رو ازت می‌گیرم. همه اینا فقط بخاطر یه حرف زدن ساده بود، اگه حرف جنسی پیدا می‌کرد که کتکم می‌زد به گفته خودش. از اون موقع چنان ترسی تو وجودمه که الان با وجود اینکه ۲ ساله یکی رو دوست دارم بهشون نمی‌گم و منتظرم شرایطش پیش بیاد و اون آقا سنتی پا پیش بذاره و بیاد خواستگاری. ناگفته نمونه که به نظر من نقش مادران در تربیت پسرا خیلی مهمه. یادمه داداشم قبلا یکی دو بار بخاطر آرایش بهم گیر می‌داد، مامانم باهاش چندبار حرف زد و کلا اخلاقش خیلی تغییر کرد ، جوری که وقتی عاشق شدم تونستم بهش اعتماد کنم و بگم و بهم گفت عاشق شدن گناه نیست و من کلی ذوق کردم از اینکه درکم می‌کنه. . * مسئولیت تربیت فرزند تنها بر عهده مادر نیست و والدین در تربیت فرزندان بدون توجه به جنس و جنسیت آنها، مسئولیت مشترک دارند.

 

این پست را در اینستاگرام ببینید

 

Geplaatst in honor violence en getagd met .