روایت هجدهم
پدر من هیچوقت کتکم نزد. اما قانون نانوشته ای در خانواده ما وجود داره، اینکه دختر وقتی به اول دبیرستان میرسه باید چادر سرش کنه چه در مدرسه چه در جاهای دیگه! و خب من اصلا چادر رو دوست نداشتم، وقتی سنم کمتر بود تو روزهای نوجوونی سعی میکردم با بیرون گذاشتن موهام یا پوشیدن روسری های رنگی یه جوری چادری بودنم رو جبران کنم. به حدی ازش بیزار بودم که خدا میدونه.
خیلی واضح یادمه یک روزی با دوستام از مدرسه برمیگشتم و جلوی چادرم رو نگرفته بودم(چادر ساده داشتم) و مامانم منو تو خیابون دید.. بماند که وقتی رسیدم خونه چقدر سرزنشم کرد و بهم نسبت ها و حرفای ناروا زد، وقتی هم پدرم اومد بهش گفت که جلوی چادرم رو باز گذاشتم. انگاری چه جنایتی مرتکب شدم. پدرم هم گفت اگه یه بار دیگه چنین کاری کنم دیگه هیچوقت اجازه نمیده برم مدرسه.
من خیلی جنگیدم تا تونستم چادر نپوشم. الان چادری نیستم و تابوشکنی من باعث شده خواهر کوچکم هم که به اول دبیرستان رسیده مجبور نباشه چادر بپوشه. اما هزینه زیادی دادم. اعتماد به نفس خورد شده و اون فشار روانی که پدر و مادرم بهم وارد کردن و میکنن باعث شده از حجاب و متاسفانه حتی آدمای باحجاب هم متنفر بشم. به خاطر جبران کمبود اعتماد به نفسم از سن کم با پسرا دوست شدم و از اون لحاظ هم آسیب های زیادی دیدم. برای فرار از اون خانواده و اینکه گفته بودن اگه ازدواج نکنم نمیذارن برم دانشگاه زود ازدواج کردم که به طلاق منجر شد. همه این اتفاقات تلخ و آسیب هایی که هنوز هم ادامه داره به خاطر ناآگاهی پدر و مادرم بوده. این تجربه ها درحالیه که من فقط 21 سالمه. فقط خواستم بگم گاهی فشار روانی خیلی خیلی بدتر از خشونت فیزیکیه.
پدر من هیچوقت کتکم نزد. اما قانون نانوشته ای در خانواده ما وجود داره، اینکه دختر وقتی به اول دبیرستان میرسه باید چادر سرش کنه چه در مدرسه چه در جاهای دیگه! و خب من اصلا چادر رو دوست نداشتم، وقتی سنم کمتر بود تو روزهای نوجوونی سعی میکردم با بیرون گذاشتن موهام یا پوشیدن روسری های رنگی یه جوری چادری بودنم رو جبران کنم. به حدی ازش بیزار بودم که خدا میدونه.
خیلی واضح یادمه یک روزی با دوستام از مدرسه برمیگشتم و جلوی چادرم رو نگرفته بودم(چادر ساده داشتم) و مامانم منو تو خیابون دید.. بماند که وقتی رسیدم خونه چقدر سرزنشم کرد و بهم نسبت ها و حرفای ناروا زد، وقتی هم پدرم اومد بهش گفت که جلوی چادرم رو باز گذاشتم. انگاری چه جنایتی مرتکب شدم. پدرم هم گفت اگه یه بار دیگه چنین کاری کنم دیگه هیچوقت اجازه نمیده برم مدرسه.
من خیلی جنگیدم تا تونستم چادر نپوشم. الان چادری نیستم و تابوشکنی من باعث شده خواهر کوچکم هم که به اول دبیرستان رسیده مجبور نباشه چادر بپوشه. اما هزینه زیادی دادم. اعتماد به نفس خورد شده و اون فشار روانی که پدر و مادرم بهم وارد کردن و میکنن باعث شده از حجاب و متاسفانه حتی آدمای باحجاب هم متنفر بشم. به خاطر جبران کمبود اعتماد به نفسم از سن کم با پسرا دوست شدم و از اون لحاظ هم آسیب های زیادی دیدم. برای فرار از اون خانواده و اینکه گفته بودن اگه ازدواج نکنم نمیذارن برم دانشگاه زود ازدواج کردم که به طلاق منجر شد. همه این اتفاقات تلخ و آسیب هایی که هنوز هم ادامه داره به خاطر ناآگاهی پدر و مادرم بوده. این تجربه ها درحالیه که من فقط 21 سالمه. فقط خواستم بگم گاهی فشار روانی خیلی خیلی بدتر از خشونت فیزیکیه.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Doofpot brandmoord Narges Achikzei: 240 getuigenissen ontmaskeren jarenlange wegkijkpraktijken Inspectie Justitie en Veiligheid
-
Verdwijning van Yildiz Kayali uit Zevenaar leidt tot zware straf voor partner
-
Eerwraak in Eskilstuna, Zweden: Abier vermoord vanwege haar wens te scheiden
-
Eermoord in Mailsi, Pakistan: schoonmoeder in brand gestoken na weigering van verzoening
-
Eermoord in Nahavand, Iran: 26-jarige atlete Raheleh Siyavoshi vermoord door haar echtgenoot
-
Vermoedelijke eermoord op jonge ingenieur in India
-
Eerwraak in Uttar Pradesh, India: 17-jarig meisje doodgeschoten door vader en broer
-
Schietpartij in Sneek: Daniel el Makrini (32) schiet zwangere ex-vriendin neer en pleegt zelfmoord
-
Poging tot eerwraak in Heilbronn, Duitsland
-
Eerwraak in Maragheh, Iran: Somayeh Kiomarthi en haar twee dochters vermoord
