روایت پانزدهم
یادمه وقتی 15 سالم بود به شدت تحت کنترل بودم، حتی هیچکاری هم نمیکردم اما همیشه پدرم در رو روم قفل میکرد، صدا ضبط کن میذاشت تو خونه که من یه کاری بکنم شروع کنه به اذیت کردنم. اون موقع ها هیچ جا نمیذاشت برم و هیچکار نمیذاشت بکنم و من از این وضعیت بریده بودم. یعنی میشد 2 ماه 3 ماه من تو خونه حبس بودم. یه بار تحمل نکردم و موقعی که سر کار بود خودم تنها رفتم بیرون و فکرش رو نمیکردم که زود بره خونه اما رفته بود.
وقتی که رفتم دیدم دم در وایستاده. تا منو دید زد تو گوشم و پرتم کرد رو زمین، رو پله ها میکشید منو، بعد که برد تو با پاهاش میکوبید به کمر، موهامم بلند بود میگرفت تو دستش و میزد به دیوار و کلی فحش و بد و بیراه میداد که من میدونستم تو همیشه هرزه ایی، دیدی ثابت شد.. اما من هیچکاری نکرده بودم و فقط از زندانی بودن خسته بودم. از اینکه فقط مدرسه میرفتم و بعدم خونه؛ اونم خودش میبرد میآورد خسته شده بودم. اون شب به بدترین شکل ممکن منو زد. حتی رفت سیم داغ کرد میگفت بگو با کی بودی بعد سیم رو میزد به کمرم.
هنوزم توهین میشنوم و چون افسردگی حاد دارم همیشه میگه یه روز بی سرو صدا میکشمت بعدم به همه میگم خودکشی کردی. من یه دختر شهری هستم با پدری تحصیل کرده که حتی نمیذاره من دانشگاه دولتی برم چون خودش اونجا کار میکنه و میگه تو آبرو منو میبری بری دانشگاه دولتی، تو هرزه بودن از قیافت میباره.
یادمه وقتی 15 سالم بود به شدت تحت کنترل بودم، حتی هیچکاری هم نمیکردم اما همیشه پدرم در رو روم قفل میکرد، صدا ضبط کن میذاشت تو خونه که من یه کاری بکنم شروع کنه به اذیت کردنم. اون موقع ها هیچ جا نمیذاشت برم و هیچکار نمیذاشت بکنم و من از این وضعیت بریده بودم. یعنی میشد 2 ماه 3 ماه من تو خونه حبس بودم. یه بار تحمل نکردم و موقعی که سر کار بود خودم تنها رفتم بیرون و فکرش رو نمیکردم که زود بره خونه اما رفته بود.
وقتی که رفتم دیدم دم در وایستاده. تا منو دید زد تو گوشم و پرتم کرد رو زمین، رو پله ها میکشید منو، بعد که برد تو با پاهاش میکوبید به کمر، موهامم بلند بود میگرفت تو دستش و میزد به دیوار و کلی فحش و بد و بیراه میداد که من میدونستم تو همیشه هرزه ایی، دیدی ثابت شد.. اما من هیچکاری نکرده بودم و فقط از زندانی بودن خسته بودم. از اینکه فقط مدرسه میرفتم و بعدم خونه؛ اونم خودش میبرد میآورد خسته شده بودم. اون شب به بدترین شکل ممکن منو زد. حتی رفت سیم داغ کرد میگفت بگو با کی بودی بعد سیم رو میزد به کمرم.
هنوزم توهین میشنوم و چون افسردگی حاد دارم همیشه میگه یه روز بی سرو صدا میکشمت بعدم به همه میگم خودکشی کردی. من یه دختر شهری هستم با پدری تحصیل کرده که حتی نمیذاره من دانشگاه دولتی برم چون خودش اونجا کار میکنه و میگه تو آبرو منو میبری بری دانشگاه دولتی، تو هرزه بودن از قیافت میباره.
این پست را در اینستاگرام ببینید
آخرین پست ها
-
Doofpot brandmoord Narges Achikzei: 240 getuigenissen ontmaskeren jarenlange wegkijkpraktijken Inspectie Justitie en Veiligheid
-
Verdwijning van Yildiz Kayali uit Zevenaar leidt tot zware straf voor partner
-
Eerwraak in Eskilstuna, Zweden: Abier vermoord vanwege haar wens te scheiden
-
Eermoord in Mailsi, Pakistan: schoonmoeder in brand gestoken na weigering van verzoening
-
Eermoord in Nahavand, Iran: 26-jarige atlete Raheleh Siyavoshi vermoord door haar echtgenoot
-
Vermoedelijke eermoord op jonge ingenieur in India
-
Eerwraak in Uttar Pradesh, India: 17-jarig meisje doodgeschoten door vader en broer
-
Schietpartij in Sneek: Daniel el Makrini (32) schiet zwangere ex-vriendin neer en pleegt zelfmoord
-
Poging tot eerwraak in Heilbronn, Duitsland
-
Eerwraak in Maragheh, Iran: Somayeh Kiomarthi en haar twee dochters vermoord
