تاجکشی در اهواز، ایران: زن جوان توسط برادرانش در حضور شوهرش به قتل رسید
از منطقهی عین ۲ اهواز حرف میزنم. جایی که هم با مشکل کمفشاری آب رو به روست هم به وقت باران خانههای عین ۲ در زیر آب فرو میروند. اهوازی که هر چند وقت یکبار کودکان خردسال در چالههای بیتدبیری مسئولین استان فرو میروند و کشته میشوند. چندی پیش خبری در رسانهها پیچید مبنی بر کشته شدن یک زن به دست برادرانش. حقیقت داشت. زنی ۲۷ ساله به نام مریم حیدری در منطقهی عین ۲ اهواز به دست برادرانش کاردآجین شد. معمولا پیدا کردن یک راوی جراتمند و باشهامت که بیان حقیقت را بدون ترسِ از دست دادن جانش بر پوشاندن جنایت ارجح بداند سخت است. آنهم کجا؟ درست در منطقهای از اهواز که فقر و هنجارشکنی بیداد میکند. که همان هنجارشکنی و فساد اخلاقی هم زاییدهی فرهنگ پوسیده و غلط خانوادهها و فقر اقتصادیست. پس از جست و جوهای بسیار بالاخره فردی را با خصوصیات مذکور در چند سطر بالاتر پیدا میکنم. از اون میخواهم مصاحبه را شروع کند. با دلخوری میگوید:«واقعیت را میخواهی بدانی؟
بهت میگویم ولی مطمئنم چاپ نمیشود.»
به او قول میدهم هر چیز را که میگوید بدون هیچ کم و کاستی بنویسم. شروع میکند
:«عین ۲ منطقهای فقیرنشین و فاقد امکانات شهریست. حتی خانهها سند ندارند و طبیعتا تناسب بین محیط و فرهنگ عمومی دقیقا همین فجایعی میشود که میبینید. نباید انتظار داشته باشیم از همچین جایی انسان فرهیختهای بیرون بیاید. مردها از سر فقر و نداری مشغول دزدی، قاچاق و غیره هستند و بین خانمها به خاطر ازدواجهای زودهنگام و اجباری روابط خارج از دایرهی ازدواج زیاد است. مریم حیدری هم از این قائده مستثنی نبود. ما در اهواز افرادی را داریم که شغلشان شبیه به دورهگردان است و آب تصفیه شده میفروشند چون آب لولهکشی خانهها در اهواز آبگِل و بیماریزا است. مدتی میگذرد و مریم عاشق این دورهگردِ آبفروش میشود. همه در تعجب بودند زیر این دورهگردهای آبفروش از فقیرترین اقشار جامعه هستند. هنجارشکنی و قانونشکنی که میگویم اینجاست: مریم بدون طلاق با این آقا وارد رابطه میشود و با یکدیگر فرار میکنند. در بین ما عربها یک چیزی هست به نام حق شرف. شبیه دیه که به همسر سابق میدهند تا خسارت مادی و معنوی جبران شود. بالاخره مریم مدتی در منزل همسرش با خرجیای که همسرش به او میدهد زندگی کرده بود. فرار کردنش هم ضربهی روحی_روانیای به وارد کرده بود. هم خشم داشت هم پای آبرویش وسط بود. خانوادهی مریم حق شرف را به شوهر مریم دادند و در عوض مریم را پیدا کردند و برگرداندند و گفتند بشین سر خانه و زندگیات. این بار حق شرف دادیم اما بار دیگر جانت را میگیریم. این بار میگوییم دخترمان طلاق گرفت و رجوع کرد و ازدواج مجدد کردند اما بار دیگر میکشیمت و همه جا هم میگوییم که کشتنت کار ما بوده. دو سالی به همین منوال میگیرد اما باز برادران مریم به او مشکوک میشوند که انگار با مردی جز همسرش در ارتباط است. برادران مریم ابتدا چیزی به روی مریم نمیآورند و تنها زیر نظرش میگیرند. یکی از روزها که برادران مریم او را تحت نظر داشتند و تعقیب میکردند مریم متوجه میشود که لو رفته. فرار میکند و پناه میبرد به پاسگاه محلهشان. برای کلانتری ماجرا را تعریف میکند و کلانتری هم به شکلی کاملا فرمالیته و سرسری با خانوادهاش صحبت میکند و سعی میکند با صحبت کاری کند که خشمشان فرو بنشیند. بعد هم به مریم اطمینان میدهند که اگر به منزل بازگردد هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و از خانوادهاش قول و امضا گرفته شده کاری با تو نداشته باشند. هر قدر مریم التماس میکند او را آنجا نگه دارند و خانوادهاش قطعا او را خواهند کشت کلانتری جدی نمیگیرد. واکنش کلانتری عین ۲ دقیقا مشابه با واکنشی بود که در برابر التماسهای رومینا اشرفی نشان داده شد. مریم هم که چارهای سر راهش نمیبیند به خانهاش برمیگردد. شباهنگام دو برادرش به همراه یکی از پسرعموهایش به خانهی مریم و شوهرش حمله میبرند و پس از ضرب و شتم شوهر مریم که قصد دفاع از مریم را داشته، بدن مریم را کاردآجین میکنند. ۳ نفر بودند اما تنها یک نفر که برادر مریم هم بود خودش را معرفی میکند و الان در بازداشت است. اما دیر یا زود آزاد میشود. قانون اینجاست. اتفاقا غزل حیدری هم از همین طایفه بود. طایفهی بزرگی هستند. همان که سر بریدهاش در شهر گردانده شد. ترکیه که بود پس از اینکه آن مرد عرب سوری به نام عبد رهایش کرد به خانوادهاش زنگ زد که میخواهم برگردم. ابتدا خانواده میگوید غزل آبروی ما را ریخته. همان بهتر که تک و تنها در ترکیه بماند. اما پس از تماسهای مکرر غزل تصمیم خانوادهی غزل و سجاد عوض میشود و میگویند حالا که این فرصت پیش آمده، آبروی ریختهشدهمان را با بریدن سر غزل برگردانیم. جواد و امین، پدر و عموی غزل و مادر غزل توافق میکنند که سر غزل را ببرند. جواد و امین به ترکیه رفتند. غزل را به ایران بازگرداندند و همان هفته اول پس از بازگشتش سجاد با کمک حیدر، برادرش، سر غزل را براند و در شهر چرخاند. حکم اعدام از پرونده سجاد حیدری با رضایت پدر و مادر غزل برداشته شد. برایش مجلس گرفتند، درست برعکس مریم که پر خفا و غریبی به خاک سپرده شد. #سجاد_حیدری ۴ سال دیگر آزاد میشود. سلطان، فرزند #غزل_حیدری و سجاد هفتهای یکبار به زندان میرود برای ملاقات با پدرش. سجاد گفته:«از زندان که آزاد شوم همان روز اول زن میگیرم.» والدینش از بین طایفه دختری برای سجاد انتخاب کردهاند و خانهای با تمام وسایل مهیا کردهاند. #غزل_حیدری در آرامستان سید هادی دفن شد. مراسم گرفتند اما بارها پس از قتل غزل، پدر و مادرش به منزل سجادی حیدری که قاتل دخترشان بود برای شرکت در دورهمیهای فامیلی رفتند. بزرگترین اشتباه خانوادهی غزل حیدری تحمیل ازدواج به وی بود آنهم درست زمانی که حتی به ۱۸ سال هم نرسیده بود.
همین هفته در خراسان رضوی نیز محمد زاهدی همسر سمیرا اکبری، چند ضربه چاقو به قفسهی سینه سمیرا زده بود. با اسید هم هر دو دست سمیرا را سوزانده بود. گلویش را هم از سمت راست بریده بود و هم ازسمت چپ. از کنار چشم تا گلو را با چاقو
بریده بود. علاوه بر اینها در فروردین سال جاری نیز سامره مختاریپور به دست همسرش و با انگشت و روسری خفه شده بود و ضربات متعدد به سر جانش را از دست داده بود.
آخرین نوشتهها
-
Brandmoord Narges Achikzei. Een doofpot. Een tijdlijn.
-
Eerwraak in Teheran: Moordenaar veroordeeld tot drie jaar gevangenisstraf
-
Eerwraak in Zehlendorf, Duitsland: Man steekt ex-vrouw dood
-
Man doodt vrouw en man in Gilan, Iran
-
Vrouw doodgeschoten voor de ogen van haar 4-jarige zoontje in Rijswijk
-
Eerwraak in Darrehshahr, Iran: 17-jarig meisje vermoord door haar vader
-
Eerwraak in Swat, Pakistan: Vrouw en drie dochters vermoord
-
Eerwraak in Gwalior, India: Vader wurgt zijn dochter
-
Femicide in Sib en Soran, Iran: Man vermoordt echtgenote en schoonmoeder
-
Eerwraak in Bhanpura, India: Vader gearresteerd voor moord op zijn dochter